روی تخت دراز کشیده ام ، به رغم آنکه هوای خانه واقعا گرم است پتوی کلفتی روی خودم انداخته ام. انگار که از صبح و سرمایش ترس داشته باشم! 

"بار دیگر شهری که دوست میداشتم"را میخوانم.خاطره تند تند پیام میدهد و شلوغش میکند و حوصله ندارم مُجابش کنم که ارام باشد.فقط میگویم که "حضوری حرف میزنیم." تند و تند تحلیل میکند، سوال میکند و خودش جواب میدهد.تند و تند واژه ها را میکُشد! و من ، غرق ِ نادر ابراهیمی و واژه های نو به نوش، مداد از دستم نمی افتد و با فاصله هایی کم، زیر سطوری را خط میکشم؛

"فصل ِ گل های ابریشم تمام میشود.فصل ِ در پیله ی تنهایی ماندن است_فصل ِ حکومت ِ اصوات."

راستی این روزها فصل ِ چیست؟هرچه هست تمام خواهد شد.همه ی فصل ها تمام میشوند.و ما ، درگیر و دار ِ هر فصل، در گیر و دار ِ اصوات، سکوت را از یاد میبریم.و اندیشه را ، که زاده ی سکوت است.و ما از یاد میبریم که برای چه آمده بودیم.برای چه مانده ایم ، برای چه خواهیم رفت.

پتو را بالاتر میکشم.انگار که از صبح و سرمایش بیشتر ترسیده باشم.

فردا برف خواهد آمد؟ کی زمستان رسید؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شیعه گرافیک مهاجرت و تحصیل در کانادا NY1VUBS * بلاگسر*اشعار خواجوی کرمانی*زندگی نامه خواجوی کرمانی اخذ ایزو Andrea فرش کاشان - فرش آنلاین | راهنمای خرید و فروش فرش سریال های جدید ترکیه دنیای از خوشمزه ها