برای ۹۶ اتفاق ها را نوشتم

برای ۹۷ خودم را 

و برای ۹۸ ، تورا مینویسم.

۹۸ عجیب بود، و سختی هاش هم عجیب و متفاوت بودند.فردی نبودند!انگار حزنی غریب روی تمام ِ جهان پهن شده بود و این هرچند ترسناک و تلخ به نظر میرسد اما برای من بوی بهبود میدهد.بوی ظهور.

۹۸ کربلا رفتم.پیاده.و بعد از سال ها حسرت و اشک ، خودم را در بین الحرمین یافتم. هنوز نمیدانم خواب بود یا بیداری ، اما من خودم را جلوی حرم دیدم!با چفیه ی بنفش ِ عزیزم از خانه ی پدری ، و هندفیری ِ در گوشم که میگفت "رسیدیم آخر به هم ، قرار ِ قدیمی ِ نی ها و سر ها".

که در کوچه پس کوچه های اطراف حرم ساعت ها گم شدیم، و حتی گم شدن هم اگر در آغوش شما باشد لبریز از آرامش است ، چون شما مامنی ، پناهی.

و خب ، سدره ای که ذره ذره با همه ی خوشی ها و ناخوشی ها در حال ِ قد کشیدن است و در ۹۸ ، بیش از گذشته با روزها و شب ها و لحظه هام تنیده بود.

در مجمل ترین حالت، از اتفاقات ِ پررنگ تر ِ ۹۸ گفتم چرا که اگر اول از تو آغاز میکردم دیگر مجالی برای چیز دیگری نمی ماند!

و اما تو .

[چند دقیقه ای به "تو"ی نقش بسته روی صفحه خیره میشوم.که من همیشه برای از تو نوشتن زبانم بند می آید و کلمه ها آن روی ناتوانشان را نشانم میدهند.]

من عشق را در کتاب ها خوانده بودم. آن لحظه که علی مهتاب را عاشق شد ، آن لحظه که هری از دیدن جینی دلش لرزید! آن زمان که کامران عشق ِ دیرینه اش ماهنوش را به زحمت به دست آورد ، وقتی شهاب موهای یلدا را شانه میکرد و برایش "آهای خوشگلِ عاشق" را میخواند،

من گیله مرد و عسل  را خوانده بودم ، ملاصدرا و فاطمه بانو را ، میرمهنا و مهزاد را و .

من عشق را هرچند کمتر، اما گاهی در سکانس های فیلم ها هم دیده بودم. جو را دیده بودم ، وقتی نگاهش با بک گره خورد. ادوارد ، وقتی مطمئن شد که عاشق بِلا شده. بودن تایلر و الی با هم را و .

و راستش را بخواهی هیچوقت در زندگی ام دنبال این لحظات نبودم.دوستشان داشتم و حتی گاهی قند در دلم آب میشد ، اما جهان ِ واقع را در قلم نادرابراهیمی نمیدیدم ، حتی در شعر های شاملو برای آیدا ! نه آن که گُمان کنم عشق نیست ، اما عشق را برای خودم و زندگی ام متصور نبودم.

و حتی ازدواج بیش از آن که در نظرم زیبا باشد ، ترسناک بود!

و ناگهان، در همان روزها که در جلسات ِ سدره ، به اعضای جدید ، با شوخی و البته به واقع جدی ، میگفتم "ازدواج نکنید بچه ها!ازدواج نکنید!ازدواج کنید رفتید!منم ازدواج نمیکنم.قصد ازدواج ندارم ، قصد ِ نجات ِ جهانو دارم!"

سر و کله ی تو پیدا شد! تو فقط خواهرزاده ی خانم گوهری بودی و یک خواستگار مثل بقیه ، که به زور ِ مامان قرار بود ببینمت و کمی هم در دلم مسخره ات کنم و بعد ، هر طور شده، با یک نه ی تر تمیز ماجرا را به پایان برسم.

و حتی خودم را برای تمام ِ کنجکاوی ها و زیر و رو کردن ِ اینستاگرامت قانع میکردم و میگفتم نه!خبری نیست! تو هیچ حسی نداری.

۴۰ دقیقه معطلت کردم! اما آن روز دیگر نتوانستم خودم را گول بزنمو وقتی نگران ِ ناهار و کلاس بودی ، وقتی کنار قطار مترو ، حواست بود که من از کدام در تو رفتم و موقع پیاده شدن سریع آمدی کنارم ، وقتی در خیابان یکهو آن طرفم بودی ، بوی عشق همه جا را برداشت. و من ، به وضوح عمیق‌تر از گذشته نفس میکشیدم، و زنده تر بودم.

از همان روز ابرها آبی تر بودند ، چمن ها سبز تر . همه چیز خوشرنگ بود و پررنگ، مثل طرح های تو!

و هرچند من کم و بیش ، هنوز میخواستم ژست عاقل هارا به خودم بگیرم و همه چیز را همه جانبه بررسی کنم، اما آن نقطه ی اصدق ِ قلب ، که صدایش آرام است اما عمیق ، میگفت "اسماء! تمام است! خودش است.این پسر خودش است."

و بعد از آن ، تو من را هر ثانیه مطمئن تر کردی به اینکه خودت هستی! تو نه شاملویی نه نادر ابراهیمی نه گیله مرد نه کامران نه هیچ کس دیگر ، تو امیری. و من اسماء ! و از همه ی آن ها ، حتی آن هایی که عمیقا قند در دلم آب کردند و من به ن ِ داستانشان غبطه خوردم ، قشنگ تری.

و حالا دیگر گُمان میکنم که عشق برای همه اتفاق می افتد، و مثل ِ اثر انگشت است.هر بار اتفاقی متفاوت و منحصر به فرد.

چه میگفتم؟آها! میگفتم تو هر ثانیه مطمئن ترم میکنی.هر ثانیه که کنارت قدم برمیدارم، هرثانیه که به چشمانت نگاه میکنم ، هر ثانیه که از لبخندت ضعف میکنم، حتی هر ثانیه که دلتنگی‌ات جانم را به لب میرساند.

من همین چند دقیقه ی پیش که از خواب پریدی و گفتی در خوابت بودم-به رغم ِ آن که خوابت تیره بود- ، و بعد چشم های خسته ات را دیدم ، و اشکم گرفت از دلتنگی ؛ من حتی همین حالا که دارم تند تند این کلمات را کنار هم ردیف میکنم ، مطمئن ترم ، به اینکه تو همانی که باید.

همانی که در کنارش میتوان تا ابد خوشبخت بود و آرام و خوش‌حال.

و خب، این ها همه اضافه گویی بودند.همین بس که برای ‌nمین بار بگویمت؛ تو نامه ی عذرخواهی ِ دنیا از منی:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش علوم متوسطه کلینیک دندانپزشکی فوق تخصص ایمپلنت پردیس news2020 Antonio رزرو تاکسی به تمام نقاط ایران Kathy Anna Amy Robert پنوماتیک -هیدرولیک